چهار نفر بودند که اسمشون اینها بود :
1- همه کس !
2- یک کسی !
3- هر کسی !
4- هیچ کس !
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند .
هر کسی می توانست این کار را بکند ، اما هیچ کس این کار را نکرد .
یک کسی عصبانی شد ، چرا که این کار ، کار همه کس بود .
اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد .
سر انجام داستان اینطور تمام شد که هر کسی ، یک کسی را سرزنش کرد که چرا
هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام دهد ؟ ؟ ؟ . . .
تا حالا فکر کردید که شما کدومشون هستید ؟ ؟ ؟ . . .